زبانحال حُر به سیدالشهدا علیه السلام
گرچه خارم ای گل زهرا تو دستم را بگیر من که افتادم زغم ازپا تو دستم را بگیر مـن بـه امـیـد نــگـاه رحــمـت تـو آمـدم قطرۀ ناچیزم ای دریا تو دستم را بگـیر چکمه های خویش را بر گردنم آویخـتـم کن نظر یک لحظه حالم را تو دستم را بگیر سر به خـاک آستـانت میگـذارم یاحسین برنمیدارم سراز اینجا تو دستم را بگیر گر رهت را بستم و قلب تو را بشکستهام آمدم شرمنده ای مـولا تو دستم را بگـیر دستگیری از ز پا افـتادگان کار شماست من کنون افتادهام از پا تو دستم را بگیر گرنگیری دست این افتاده را ای وای من هست اینک روز واویلا تو دستم را بگیر من امیری را رها کردم که گردم بندهات بی کس و تنهایم و تنها تو دستم را بگیر ای که فطرس را تو بخشیدی نجات از بند غم من گرفتارم دراین صحرا تو دستم را بگیر مُحـرم این کعـبۀ ایـمان و عـزّت گشتهام شستهام دست ازهمه دنیا تو دستم را بگیر نیست جزتو بهر من امروز مصباح الهدا ای چراغ روشن فردا تو دستم را بگـیر بهترین ره تا خدا رفتن ره مهر شماست ای حبیب ربی الاعلی تو دستم را بگـیر دوست دارم تا کنم جـان را نـثار راه تو درفضای گرم عاشورا تو دستم را بگیر عبد تو شد حُر وفائی تاکه عبد حُر شود جان حُر ای مهربان مولا تو دستم را بگیر |